ما

خرد کردن روح مترادف

معنی حذف کردن

منبع. واژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. حذف کردن. پخش صوت. معنی 1- خط زدن، پاك كردن، از قلم انداختن، قلم گرفتن. 2- كنارگذاشتن، كنار زدن. 3- ساقط كردن، انداختن.

ادامه مطلب

معنی خرد

منبع. فرهنگ فارسی معین. نمایش تصویر. معنی. خرد. پخش صوت. معنی 1 - عقل . 2 - ادراک ، دریافت . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير ...

ادامه مطلب

خرد کردن به انگلیسی

در لاتین کرتیس curtis. ودر یونانی کریین keirein. در انگلیسی شرت short و شرینک shrink یا کوتاه معنی میدهند. بنظر میرسد واژه خوردن که در اوستا خورائیتی xvaraiti میباشد یا خرد کردن غذا با جویدن نیز از همین زیشه ...

ادامه مطلب

خرد کردن

مترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن. معنی انگلیسی: break, chip, chop, crush, devastate, grind, sliver, smash, pound, quell, to break to pieces, to shatter, …

ادامه مطلب

ترجمه کلمه change به فارسی | دیکشنری انگلیسی بیاموز

مترادف و متضاد adjust ... فعل change به معنای پول خرد کردن به معنای مبادله کردن یک میزان پول با اسکناس یا سکه‌های مختلف است. مثلا: "?Can you change a £20 note" (می‌توانید این اسکناس بیست پوندی را خرد کنید؟)

ادامه مطلب

معنی تبدیل کردن | فرهنگ مترادف و متضاد | واژه‌یاب

فرهنگ مترادف و متضاد. ۱. تغییردادن، دگرگون ساختن، دگرسان کردن. ۲. تعویض کردن، معاوضه کردن (ارز، پول)

ادامه مطلب

تجزیه کردن

تجزیه کردن. مترادف تجزیه کردن: جزء جزء کردن، تفکیک کردن، جدا کردن، متنزع ساختن، آنالیز کردن. معنی انگلیسی: atomize, decompose, partition, resolve, parse, to analyze.

ادامه مطلب

معنی crush به فارسی | فست دیکشنری

معنی و نمونه جمله crush - همراه با مترادف و متضاد، تلفظ صوتی آمریکایی و بریتانیایی، فشردن، چلاندن، له شدن، خردشدن، با صدا شکستن، (مجازاً)شکست دادن، پیروزشد...

ادامه مطلب

معنی خرد

خرد کردن. 1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن 2- درهمشكستن، نابود كردن 3- تبديل كردن

ادامه مطلب

معنی تبدیل کردن

واژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. تبدیل کردن. پخش صوت. معنی 1- تغييردادن، دگرگون ساختن، دگرسان كردن. 2- تعويض كردن، معاوضه كردن (ارز، پول) انگلیسی turn, convert, transform, transmute, change, commute.

ادامه مطلب

برطرف کردن

برطرف کردن. مترادف برطرف کردن: مرتفع ساختن، رفع و رجوع کردن، حل کردن، فیصله دادن، از بین بردن، نابود کردن. برابر پارسی: برانداختن. معنی انگلیسی: correct, dissolve, obviate, rectify, redress, resolve, satisfy, settle, stay, to ...

ادامه مطلب

معنی crush به فارسی | فست دیکشنری

غذا و آشپزی له کردن، خرد کردن، آرد کردن ... - فقر روح او را خرد کرده بود. noun countable. ... مترادف و متضاد crush. noun crowd of animate beings Synonyms: drove, gathering, horde, huddle, jam, multitude ...

ادامه مطلب

معنی شکستن | فرهنگ مترادف و متضاد | واژه‌یاب

فرهنگ مترادف و متضاد. ۱. اقاله، خردشدن، خرد کردن، ریزریز کردن، گسستن. ۲. تکسیر، کسر. ۳. درهمشکستن، مغلوب کردن، منهزم ساختن. ۱. اقاله، خردشدن، خرد کردن، ریزریز کردن، گسستن ۲.

ادامه مطلب

روان

۱. = * روان کردن ۲. [مجاز] جاری ساختن حکم، نافذ کردن: بخواه جان و دل بنده و روان بستان / که حکم بر سر آزادگان روان داری (حافظ: ۸۸۸ ). * روان ساختن: (مصدر متعدی ) ۱. روان کردن. ۲. جاری کردن، جریان دادن. ۳.

ادامه مطلب

معنی خیال

منبع. واژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. خیال. پخش صوت. معنی 1- توهم، گمان، وهم. 2- پندار، پنداشت، تخيل. 3- انديشه، تصور، تفكر، فكر.

ادامه مطلب

روح

روح در سنسکریت ruh هم فعل بوده با این معانی: 1ـ روییدن، رستن، زاده شدن. 2ـ بالا رفتن، دامید ( صعود ) کردن. 3ـ رسیدن. و هم نام بوده به معنی خیزش، طلوع، قیام. پس واژه ی عربی نیست؛ زیرا روح باعث روییدن و ...

ادامه مطلب

معنی خرد | واژه‌یاب

۲. (اسم) هر‌چیز تقسیم‌شده به قسمت‌های کوچک‌تر و اندک‌تر: پول خُرد. ۳. خردسال. ۴. (اسم) ریزۀ هر‌چیز؛ خرده؛ ریزریز. ۵. [قدیمی، مجاز] بی‌اهمیت. ۶. [قدیمی] زیردست. 〈 خرد کردن: (مصدر متعدی) ۱. ریز کردن. ۲.

ادامه مطلب

معنی خرد

معنی خرد. [ خ َ رَ ] (ع اِ) درازی سکوت . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (مص ) ساکت شدن . || خریدة گشتن زن . (ازمنتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به خریدة شود. مترادف درك، آگاهي، ادراك ...

ادامه مطلب

معنی خرد کردن

خرد کردن. پخش صوت. معنی 1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن. 2- درهمشكستن، نابود كردن. 3- تبديل كردن. انگلیسی grind, minify, squelch, smash, abate, chop, pestle, demolish, disintegrate, exterminate, …

ادامه مطلب

معنی خرد | واژه‌یاب

جست‌وجوی «خرد کردن» در لغت‌نامه‌های دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.

ادامه مطلب

هدیۀ «ویراسـتاران»: فرهنگ جامع واژگان مترادف و متضاد در زبان فارسی

فرهنگ جامع واژگان مترادف و متضاد زبان فارسی ... از آشنا شدن با شما هموندان اهل ادب و خرد بسیار خرسند شدم. دیرزمانی است در پی چنین نوشتاری بودم؛اکنون که پیشکش بهامند شما را دریافت کردم بسیار ...

ادامه مطلب

devil

ریشه ی این دو لغت پس از آنکه به زبان انگلیسی وارد شد به " devil " تبدیل شد و به زبان عربی وارد شد به " ابلیس " تغییر شکل داد. آدم بیچاره هم, معنی میدهد. 《 پارسی را پاس بِداریم》. devil. با دُرود! واژه ای ...

ادامه مطلب

معنی حس کردن

واژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. حس کردن. پخش صوت. معنی احساس كردن، در يافتن، درك كردن، بو بردن. انگلیسی sense, feel, perceive, to feel. عربی إحساس، معنى، حاسة، مغزى، إدراك، اتجاه، عقل، صواب، ذوق ...

ادامه مطلب

متن «ارمغانِ ایران» و معنی متن | شاه کلید نکات

متن «ارمغانِ ایران» و معنی متن. پاسخ تایید شده. 2 سال قبل. متن «ارمغانِ ایران» و معنی متن: فصل دوم. شکفتن. بیت سرآغاز فصل. سر به هم آورده دیدم برگ های غنچه را اجتماع دوستان یک دلم آمد به یاد. گلبرگ ...

ادامه مطلب

خرد کردن

معنی خرد کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید

ادامه مطلب

خرد کردن

مترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن بستن فارسی به انگلیسی فارسی به عربی مترادف و متضاد فرهنگ فارسی فرهنگ معین لغت نامه دهخدا گویش اصفهانی واژه ...

ادامه مطلب

معنی ذهن | فرهنگ مترادف و متضاد | واژه‌یاب

مترادف. طیفی. آزاد + ذهن فرهنگ مترادف و متضاد. ۱. خرد، هوش ۲. درک، فهم ۳. استعداد ۴. خاطر، ضمیر، فکر ۵. قلب ۶. مغز

ادامه مطلب

خرد

مترادف خرد: حقیر، صغیر، کوچک ، اندک، کم، ناجیز، شکسته، له ، ریز، ریزه | درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش

ادامه مطلب

از بین بردن

خرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردن ... آنلاین متن، لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ مترادف ها و متضاد ها، معادل فارسی کلمه یا به ...

ادامه مطلب

معنی لغات درس ۳ فارسی هشتم ؛ ارمغان ایران

پشت خرد کردن (کنایه از شکست خوردن) باری به گرانی دماوند (تشبیه گرانی وجه شبه و باری مشبه و دماوند مشبه به) باری کنایه از سنگینی; ستبر و ستوار (مترادف) ⭐ دانش زبانی. فرزند ایران (ترکیب اضافی)

ادامه مطلب